فدا شدن کسی را. قربان او گردیدن. برخی او گشتن. برخی جان او شدن: نه هر کس پیش میری، بیش میرد بدین سختی غمی در پیش گیرد. نظامی. سرو من خوش میخرامی پیش بالا میرمت ماه من خوش میروی کاندر سراپا میرمت. سعدی. برخی جانت شوم که شمع فلک را پیش بمیرد چراغدان ثریا. سعدی
فدا شدن کسی را. قربان او گردیدن. برخی ِ او گشتن. برخی ِ جان او شدن: نه هر کس پیش میری، بیش میرد بدین سختی غمی در پیش گیرد. نظامی. سرو من خوش میخرامی پیش بالا میرمت ماه من خوش میروی کاندر سراپا میرمت. سعدی. برخی جانت شوم که شمع فلک را پیش بمیرد چراغدان ثریا. سعدی
مصراع اول از بیتی. (آنندراج) : مناسب مصرع آن شاه مطلع که دارد از خدای پیش مصرع (؟) ناظم هروی (از آنندراج). به اندک فرصتی از هم خیالان پیش می افتد تواند هر که صائب پیش مصرع را رسانیدن. صائب (از آنندراج)
مصراع اول از بیتی. (آنندراج) : مناسب مصرع آن شاه مطلع که دارد از خدای پیش مصرع (؟) ناظم هروی (از آنندراج). به اندک فرصتی از هم خیالان پیش می افتد تواند هر که صائب پیش مصرع را رسانیدن. صائب (از آنندراج)
که پیش میرد، که قبل از دیگری درگذرد و فوت کند: بسوزد دل مادر پیش میر که باشد جوان مرده و او مانده پیر، نظامی، ، پیش مرگ: به هر کس مده بهر چون آب جوی که تا پیش میرت شود هر سبوی، نظامی
که پیش میرد، که قبل از دیگری درگذرد و فوت کند: بسوزد دل مادر پیش میر که باشد جوان مرده و او مانده پیر، نظامی، ، پیش مرگ: به هر کس مده بهر چون آب جوی که تا پیش میرت شود هر سبوی، نظامی
که پیش از کسی میرد. که پیش از وی بدرود حیات گوید. بلاگردان. - پیش مرگ شدن کسی را، برخی او شدن. فدای او شدن. پیش بمردن کسی را. تصدیق او شدن. تصدق او رفتن: الهی پیش مرگت بشوم فلان کار را بکن
که پیش از کسی میرد. که پیش از وی بدرود حیات گوید. بلاگردان. - پیش مرگ شدن کسی را، برخی او شدن. فدای او شدن. پیش بمردن کسی را. تصدیق او شدن. تصدق او رفتن: الهی پیش مرگت بشوم فلان کار را بکن
دهی از دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بجنورد. واقع در 102 هزارگزی شمال باختر اسفراین و پنجهزار گزی جنوب شوسۀ عمومی بیرجند به شقاق. جلگه. سردسیر دارای 97 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی آن زراعت و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 9)
دهی از دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بجنورد. واقع در 102 هزارگزی شمال باختر اسفراین و پنجهزار گزی جنوب شوسۀ عمومی بیرجند به شقاق. جلگه. سردسیر دارای 97 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی آن زراعت و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 9)
آنکه پیش میرد کسی که پیش از دیگری فوت کند، تصدق عزیز خود رونده فدای دلبند خود شونده: بسوزد دل ما در پیش میر که باشد جوان مرده و او مانده پیر. (نظامی)، پیش مرگ: بهر کسی مده بهره چون آب جوی که تا پیش میرت شود هر سبوی. (نظامی)
آنکه پیش میرد کسی که پیش از دیگری فوت کند، تصدق عزیز خود رونده فدای دلبند خود شونده: بسوزد دل ما در پیش میر که باشد جوان مرده و او مانده پیر. (نظامی)، پیش مرگ: بهر کسی مده بهره چون آب جوی که تا پیش میرت شود هر سبوی. (نظامی)